کانی مگ-فهیمه اکبری صحت، روزنامه نگار اقتصادی، همواره در زندگی افرادی را میبینیم که با خطکشها و معیارهای موفقیت اکثریت جامعه، افرادی موفق به نظر میرسند، از سیاستمداران، مدیران رده بالا و کارآفرینان گرفته تا ورزشکاران، افراد مشهور و سلبریتیها! زندگی مرفهای دارند، ولی پای درد و دل برخیشان که مینشینیم، نه تنها از زندگی […]
کانی مگ-فهیمه اکبری صحت، روزنامه نگار اقتصادی، همواره در زندگی افرادی را میبینیم که با خطکشها و معیارهای موفقیت اکثریت جامعه، افرادی موفق به نظر میرسند، از سیاستمداران، مدیران رده بالا و کارآفرینان گرفته تا ورزشکاران، افراد مشهور و سلبریتیها! زندگی مرفهای دارند، ولی پای درد و دل برخیشان که مینشینیم، نه تنها از زندگی شخصی خود، بلکه از زندگی شغلی خود نیز راضی نیستند و برعکس، انسانهایی را میبینیم که از نگاه جامعه زندگی معمولی و متوسطی دارند، ولی امید و رضایتمندی در زندگیشان موج میزند. این یعنی موفقیت نسبی است و افراد آنچنان که به نظر میرسد رویاهای خود را دنبال نمیکنند.
در این میان موضوع مهمی است که باید در زندگی آن را جدی گرفت. موفقیت شغلی با موفقیت زندگی خصوصی تفاوتهای بسیاری دارد که باید برای آن مرزهای بسیاری در نظر گرفت.
تصور کنید، یک کارآفرین از نظر احاد جامعه موفق به نظر میآید؛ اما واقعیت این است که رضایت لایهای بالاتر از موفقیت است، رضایت حس درونی است، آنچه معیارهای رضایت را میسازد، ارزشهای درونی اوست در حالیکه که موفقیت بازتاب باورهای مردم به یک زندگی مطلوب است.
در برخورد با بسیاری از مردم، همه از احساسی حرف میزنند که زندگی آنچنان که آرزویش را داشتند، نیست و به نوعی اشاره به همان ضرب المثل مرغ همسایه، همیشه غاز است خودمان دارد.
اگر از مردم سوال شود که ((آیا مایل هستید که دنیا را تبدیل به جای بهتری کنید؟)) احتمالا همگی پاسخ خواهند داد ((یقینا)) و اگر از آنها بپرسید ((برنامه شما برای متفاوت بودن و زندگی کردن بر مبنای ارزشهایتان چیست ؟)) احتمالا با نگاهی استفهام آمیز به شما خیره خواهند شد.
کتاب “مدیریت بر خود” ترجمه فارسی کتابی است با عنوان (( آنچه که بیشترین اهمیت را دارد یا ارزشهایتان را زندگی کنید)) نوشتهیهیرم اسمیت، که صاحب نظری به نام در زمینه مدیریت برخود است. این کتاب توسط انتشارات فرا که از ناشران نام آشنا در حوزه مدیریت و کسب و کار است، به چاپ رسیده است.
این کتاب مانند بسیاری از کتابهای حوزه مدیریت و موفقیت فقط به تغییر رفتار منتهی نمیشود. ذهن به همان اندازه که در «به خاطر سپردن» سریع عمل میکند، مکانیزمهای شناختیاش برای «یاد گرفتن» بسیار کند و پیچیده است. چرا که این کتب صرفا در لایه رفتاری و آن هم رفتارهای بدیهی را بیان میکنند، نه اینکه مدل ذهنی و علت آن را مورد بررسی قرار دهند.
مقدمه این کتاب به قلم مدیرعامل انتشارات فرا با پیامی ازهلن کلر آغاز میشود: ((بیچارهترین انسان در دنیا فردی است که فاقد یک چشمانداز آرمانی است))
پیام هلن کلر فردی که خود از نعمت بینایی محروم بود، هشداری است تکاندهنده به ما که گاه چشم و گوش و حیات و توان داریم، ولی نمیبینیم و نمیشنویم و زندگی نمیکنیم و راه نمیافتیم.
مدیریت یعنی ((اداره منابع به نحوی بهرهور)). بعنوان یک مدیر میدانیم که منابعِ در اختیار ما محدود است و باید به صورتی کارا و اثربخش اداره شوند. میدانیم که باید پول، بودجه، منابع انسانی، تکنولوژی، زمان، بازار، اطلاعات و … مدیریت شود. ولی در این بین آنچه معمولا به فراموشی سپرده میشود، خود ماست!
مگر نه آنکه بزرگترین سرمایه هر فرد زندگی و عمر اوست؟!
ما همه به اهمیت داشتن چشمانداز و بیانیه ماموریت در سازمانها واقفیم ولی کمتر به داشتن چشمانداز و ماموریت شخصی خود اندیشیدهایم.
مدیریت بر خود سه گام اساسی دارد: شناخت خود، تعیین چشم انداز و ماموریت شخصی و پای در راه نهادن و تحقق آرمانها و تحصیل موفقیت.
هیرم اسمیت در خصوص شناخت خودمتذکر میشود که “افرادی که مسلح به شناخت کاملی از خود و تواناییهایشان بودهاند، میدانستهاند که چه چیزی برایشان مهم است و ماموریت شخصی ایشان چیست. این افراد باعث بوجود آمدن تغییراتی در دنیای اطراف خود شدهاند، خواه این تغییر در سطح یک خانواده باشد، یا یک سازمان، یا یک جامعه کوچک و یا یک ملت و حتی تمدن بشری.”
این کتاب، از کتابهای است که با مثالها و مصداقها قصه میگوید، ولی از میان قصههاکدام درست است؟ هیچکدام. کدام غلط است؟ هیچکدام. چون دنیای اطراف ما دنیای درست و غلط نیست. دنیای دیدن و شنیدن است، دنیای شهود است.هیچ پاسخ درست و غلطی وجود ندارد، تنها پاسخ موجود، ((پاسخ مناسب مختص هر فرد)) است.
در باب اهمیت مثال و نمونه (Case)علامه جعفری میفرمایند:
“انسان، با مثال می آموزد. مغز انسان در درک مجردات ضعیف است”
این کتاب بیش از انکه به بررسی جنبههای رفتاری تصمیمات بپردازد، به چگونگی عمق تصمیمات و ذهن پس رفتار معطوف شده است.
چه افراد و چه سازمانها، در ابتدای سال برنامهیزیهای استراتژیکی تدوین میکنند و تصمیماتی اساسی میگیرند، اما تعداد انگشت شماری به موفقیت دست پیدا میکنند.
بخشی از دلیل در این موضوع نهفته است که ما قبل از این که اسب بخریم، ارابه تهیه میکنیم و فکر میکنیم که فقط با تعیین چند هدف مبهم، تغییری چشمگیر در رفتار و شخصیت حاصل میشود. اگرچه ضرورت و اهمیت هدفگذاری بر کسی پوشیده نیست، ولی شاید نقطه شروع بهتر وپیش از هدفگذاری، تعیین ارزشهای بنیادین باشد.
فاصله عمیق بین آنچه واقعا برای ما ارزشمند است و آنچه انجام میدهیم، از ماندگارترین دردهای درونی است. این حالت زمانی رخ میدهد که دریایم زندگی ما تا حد قابلیتهایمان توسعه نیافته است و یا بدتر از آن متوجه شویم آنچه انجام میدهیم، همسان با ارزشهایمان نبوده و در برخی از مواقع حتی در تعارض با آنها قرار دارد.
همانطور که گفته شد کتاب با موضوع خودشناسی آغاز میشود، بعد از آن درباره چالشی که همه ما کم و بیش در زندگی با آن مواجه هستیم یعنی بار بیش از حدی که بر روی زندگی مدرن قرار دارد صحبت میشود.
در بخشهای بعدی کتاب خواننده را وارد فرآیند واقعی شناسایی و کشف آنچه برای هر فرد اهمیت دارد خواهد کرد. در مورد سه پایه اصلی این فرآیند یعنی نقشها، ارزشها، ماموریت و ارتباط و اثر متقابل آنها برهم و موفقیت به تفصیل بحث میشود.
در ادامه به مقدمهای از کتاب ارزشمند “ساختمان برای ماندن” اثر” کالینز و پوراس” به این موضوع اشاره خواهد شد که هر مجموعه دیگری مانند سازمانها و حتی حکومتها درست نظیر تک تک افراد جامعه منحصر به فرد هستند و آنها نیز هر یک نقشها و ارزشهایی دارند که آنها را در محیطشان متمایز میسازد. همچون دولتها که آینه تمام نمای ملتها هستند.
توصیه پایانی نویسنده کتاب راجع به یکی از لذت بخشترین و مهمترین کارهایی که ممکن است فردی انجام دهد و آن چیزی را از خود به دیگران اعطا کند که نیازهای آنها را مرتفع سازد. در سراسر جهان مردم در نیاز مفرط به سر میبرند و این امر عمدتا ناشی از شرایطی است که تغییر آن خارج از توان آنان است. فازغ از اینکه منشا نیاز چیست وقتی کسی امکان کمک را دارد، میتواند با انجام آن کار آرامش درونی، شادی وتغییری که ممکن است در یک فرد، یک جمع، یک ملت و حتی در سطح جهان به وجود آید را کشف کند.